قبل از هرچیزی، میخوام بگم که الان سالهاست که میخوام اسباب کشی کنم به بیان!
درحقیت من فقط قصدش رو داشتم نه خود عملو... ولی به هرحال مهم نیته!
همین الانم اگه میهن بلاگ عزیز بازی در نمیاورد و بعد 11 سال وبلاگنویسی غیرحرفه ایم، بالاخره منو از خودش خسته نمیکرد، من همچنان قصدم رو به عمل بدل نمیکردم!
حالا دلایل بس بسیار هست که چرا من قصدمو عملی نمیکردم...
♦ اول اینکه بیان توضیح مختصری رو برای خودش ارائه داده که کاملا با بنده در تضاده...
بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم...!
بنده به مدت 11 سال صرفا بلاگری کاملا غیر حرفه ای بودم و همیشه بدون توجه به عناوینی مانند "سئو" و یا "بهینه سازی"، به جفنگیات پردازی در وبلاگم میپرداختم. و خب! جو بیان برای بلاگر زیرزمینی ای مث من، زیادی سنگین و متینه!!
♦ دلیل دوم، اینه که اینجانب بنده ظاهر وبلاگم هستم. 10 سالگیم سعی کردم از html و css سردربیارم تا بتونم قالبیو که دوست دارم رو خودم از صفر تا صد بنویسم... گرچه اونقدری میدونم که یه قالب به ظاهر خفن ولی درباطن، پر از ایراد ولی به هرحال درحد نیاز خودم برای میهن بلاگ بنویسم، ولی درمورد بیان کارم سخت تره!! تا حدودی پیچیده تره و من دیگه حوصله نشستن و ریز به ریز نوشتن و عادت کردن به تگ های بیان رو ندارم!! پس ترجیح میدم فعلا کاملا به صورت مسالمت آمیز، حداقل عکس و رنگ قالب هارو عوض کنمو اینجا رو بیشتر شبیه زیرزمین خاکی خودم بکنم تا احساس غربت بهم دس نده!
♦ دلیل سوم هم مربوط میشه به واگیر دار بودن ویروسِ خاندانِ بیان نشینم!!
تمام خاندانم، از مادرم و خواهرم گرفته تا کوچیکترا و بزرگترای فامیل، نمونه کاربران ممتاز بیانن!! متخصص و کمی بیش از حد اهل قلم!
و در این بین، من تنها بلاگر بی خانمانی هستم که مانند لکه ننگی رفتار میکند و با وبلاگ باز کردنو بستن های متعدد، تغیر نام مستعار و جفنگیات پردازی هایش، رسما سابقه درخشان خاندانش را بر باد داده است!
ترجیح میدادم راهم رو از این خاندان ترسناک جدا کنم و هرگز سمت بیان نیام تا مسیرم به مسیرشون نرسه، ولی به هرحال امکانات بیان منو هم وسوسه کردن تا نقابی بر صورت گذاشته و ادای اهالی قلم را دراورم!